جوانه ی امید

ساخت وبلاگ
یه سفر خاطره انگیز! یه سفر فوق‌‌العاده! قطعا هیچ‌وقت از یادم نمیره اولین مسافرتی که با هم بودیم❤ یادم نمیره این "بابل" چقدررررر بهمون خوش گذشت❤ خوشحالم که این دو روز پیشت بودم❤ این سفر و اتفاق‌ هاش تا آخر عمر یادم نمیره❤❤❤❤  اتفاقای خوب زیاد افتاد، جاهای خوب زیاد رفتیم. خوب شد مامان‌ت یه عالمه عکس گرفتن ک دیگه نیازی نباشه من تک‌تک بنویسم جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 15 ارديبهشت 1401 ساعت: 9:56

احتمالاٌ دیگه هیچوقت اینجا رو چک نمیکنی... حرف دلم رو به کسی نتونستم بزنم... اینجا مینویسم، شاید یه روزی خوندی... خیلی دوستت داشتم، خیلی دوستت دارم... هر روز بیشتر :) شرایطم رو بهت گفتم، نمیتونستم... نشد... تو همه‌ی این 7 ماه که نبودی شبی نبود که با گریه نخوابم... دلم تو رو میخواست... چند وقت پیش خواب دیدم ازدواج کردی، از خواب پا شدم زار زار گریه میکردم... اونجا تصمیم گرفتم همه اتفاقهایی که افتاد رو بهت بگم... شرایط عوض نشده بود، ولی دیدم بدون تو هم نمیتوم... نمیخواستم بعدا حسرت بخورم... از دیرو جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 67 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 6:16

دیشب بانو گفت دلش گرفته.. خیلی غصه م شد، یعنی کلا که خیلی بده ببینی عزیز دلت دلش گرفته بعد تو پیشش نباشی یا نتونی کاری کنی. دیدم محمد داره با فاطمه میره بیرون، بهش گفتم اگه میشه ما هم همراهشون بریم شاید حالمون بهتر شه :) 4تایی با هم رفتیم بام. خیلی خوب بود. خیلی دوست داشتم یه بار با بانو شب بریم بام. یه جا که شهر زیر پامون باشه بغلش کنم. خیلی خوش گذشت... کلا بام خوش میگذره، اگه بانو هم همراه باشه جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : کردن, نویسنده : btbjj9 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 15:03

چند روزه خستگی و کم وابی فشار اورده، وقت نمیکنم مبیام اینجا بنویسم زیاد :))

الان اتفاقات دو روز اخیر رو ننوشتم :( پریروز که بانو از دستم نارحت بود که همون بهتر که ننوشتم :)) شاید یادمون بره :)) 

دیروز به بهونه ی تولد حسین، با محمد و فاطمه رفتیم تولد حسین بعدش هم باهم رفتیم بیرون. از محمد و فاطمه هم خیلی خوشم میاد. باحال هستن. میدونم که میتونن دوستای خوبی برای هم باشیم :)

جوانه ی امید...
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : خستگی, نویسنده : btbjj9 بازدید : 74 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 4:28

امشب با بانو و دوستش و شایان رفتیم پارک آب و آتش. کلی با هم حرف زدیم و از خاطراتمون گفتیم و بعدش همونجا شام خوردیم. بانو دوستای خوبی داره دوسشون دارم. خوشحالم که باهاشون آشنا شدم... از همه مهمتر خوشحالم که وقتی باهم میریم بیرون همه خوشحالیم به خصوص که بانو رو انقدر شاد و خوشحال میبینم وقتیکه از خاطر جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 65 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 3:45

امروز بانو همراهم اومد دانشگاه، یه خرده سوال و اینا داشت اما فکر کنم زیاد بازدهی نداشت براش :( ولی خیلی خوشحالم که همراهم میاد دانشگاه :) اصلا وقتایی که بانو میاد دانشگاه، دانشگاه خیلی باحالتره :) دوسش دارم، حالا نه به خاطر اینکه انقدر زیباس به خاطر اینکه باحاله! نازه! یعنی اخلاقش نازه :) یعنی نمیدو جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 4:09

کلاس داشتم، قرار بود قبل کلاس برم کمک بانو که یه کم خرید داشت، همراهش رفتم خرید و بعدش رفتم کلاس زبانم. بانو پیام داد که اگه میخوام بعد کلاس بریم بیرون تا افطار کنم. حقیقتا از اونجایی که نمیتونم افطار سنگین بخورم ترجیح میدادم با یه کم نون پنیر و شربت افطار کنم... بعد کلاس رفتم دنبال بانو و از اونجا جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 4:09

کلی چیز بعدازظهری تو مغزم بود که بنویسمااا نمیدونم چی شد جوری از ذهنم پریده که اصلا یادم نیست راجع به چی بود!!؟! :)) 

حالا احتمالا مهم نبوده که یادم نیست :) بیخیال.

به قول مولوی: 

دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان منست

جوانه ی امید...
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 4:09

من هنوز به خنده هایت خوشم وقتی که میدانم خنده هایت آرام بخش ترین مسکن دنیاست...

دلم تنگه.. دوست دارم پیام بدم... دوست دارم زنگ بزنم صدای خنده هات رو بشنوم...  همه ش وقتی دارم تو خیابون راه میرم زیر لب دعا میکنم کاش یهو تو خیابون ببینمت...

اما خب... این روزا هم میگذره... امید داریم...

جوانه ی امید...
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 4:09

معمولا آدم روزای خوب رو بیشتر دوست داره بنویسه، اما من نمیدونم چرا این روزای به این خوبی رو نمیام اینجا بنویسم :))) البته شاید به خاطر این که همه ی این روزام رو با بانو تقسیم میکنم :) شاید دیگه نیاز نیست بیام حرفهای دلم و بریزم اینجا :) همون مستقیم به بانو میگم دیگه :))) البته هنوز انقدر خجالتی هستم در برخورد باهاش که مثلا وای نایستم جلوش زل بزنم تو چشماش بگم : دوستت دارم! حتی پشت تلفن و تو چت هم نمیگم البته :))) واقعا خجالت میکشم بهش رک بگم :) ولی دوسش دارمااا خیلییییی! خیلی بیشتر از اون که تو تصوراتش بگنجه! امروز رفتیم با هم ناهار بیرون، رفتیم بستنی خوردیم... هفته دیگه دفاع پایان نامه ش هست... خیلیی ذوق داره... منم خوشحالم... ولی وقتی اون ذوق و خوشحالی رو تو چشماش میبینم میخوام همونجا دنیا وایسه... شما کسی رو دوست دارین؟ دیدی وقتی میخنده چقد خوشگل میشه؟ دیدی وقتی میخنده دوست داری نگاهش کنی؟ دیدی وقتی میخنده همه غم دنیا واست بی اهمیت میشه؟ کاش میشد دنیا رو اون لحظه نگه داشت... وقتی میخنده فقط به یه چیز فکر میکنم :" چنین خوب چرایی؟" واقعا چجوری انقد خوبی آخه تو بانو؟!؟! :) کاش روم میشد جوانه ی امید...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانه ی امید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : btbjj9 بازدید : 72 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 23:11